ایلیا جونمایلیا جونم، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

ایلیا جون هدیه آسمونی

بازم فرشته مهربون

1393/3/1 18:41
نویسنده : مامان لیلا
157 بازدید
اشتراک گذاری

عشق مامانى بازم بخاطر برچسبات که گرفته بودى قرار بود فرشته مهربون برات هديه بياره منم تصميم گرفتم برات تخته وايت برد بخرم اخه دور از چشم تو فرشته مهربون من بودم رفتم بازار واست تخته و ماژيک تخته پاک کن به اضافه يه سره برچسباى کارتنى ( مرد عنکبوتى و خرس عسل خوار و باب اسفنجى و ميکى موز) خريدم که البته تو از ديدن برچسب ها بيشتر خوشحال شدى عزيزم 3 شنبه صبح 2 ارديبهشت 93 از خواب بيدار شدى و رفتى مهد منم مشغول کادو کردن جايزت شدم ساعت 10:30 بود که اومدم مهد يواشکى هديه رو به خانم مبارکى دادم تا تو متوجه نشى من اوردم خانم مبارکى هديه رو برداشت و وارد کلاستون شد شما مشغول بازى با مربى تون بودين تو با ديدن هديه خوشحال شدى و بسمت خانم مبارکى اومدى هى به من نگاه ميکردى و ميخنديدى با خوشحالى هديه رو گرفتى و همونجا نشستى و مشغول باز کردن شدى همه دوستات دورت جمع شده بودن تا ببينن فرشته مهربون چى برات خريده از ديدن تخته خيلى خوشحال شدى بعد اوردى دادى به من تا تو کلاس خراب نشه دوباره مشغول بازى شدى منم نشستم کنار خانم مبارکى تا وقت تعطيل شدنت باهم بريم خونه عزيز دلم خانم مبارکى ( مدير مهدتون) کلى از تو تعريف کرد و گفت خيلى ازت راضى هستن هم از نظر اخلاقى و هم از نظر درسى الهى مامانى قربون پسر درس خونش بشه .....  ساعت 11:30 بود که خاله کيميا ( سرويس) اومد دنبالمون باهم ديگه به خونه برگشتيم تا رسيديم مشغول نوشتن رو وايت برد شدى اما هيچ چيز به اندازه ى برچسب هايى که برات خريده بودم خوشحالت نکرد و با هم چسبونديمشون به ديوار تو هم هر دقيقه ميومدى و نگاش ميکردى و ميگفتى اينا همه دوستاى من هستن... قربونت برم الهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههى ...اميدوارم برچسب هاى تشويقيت روز به روز بيشتر بشه هم تو درس هم تو زندگيت تا منم هميشه بهت هديه بدم و خوشحالت کنم عزيز دلم... به اميد موفقيتت پسر گلم.

پسندها (1)

نظرات (0)