دریا و ایلیا جون
نفس مامان ۲۰ شهریور بود که زندایی سارا و خونوادش از کرمانشاه رفتن مشهد از مشهدم اومدن آمل شب ۵شنبه بود که رسیدن البته تو رفته بودی پیش بابات جمعه بعدازظهر اومدی خونه دایی جون ما همه اونجا بودیم تو هم با دیدن امیرو آرمیتا خواهرزاده های زندایی خیلی خوشحال شدی کلی بازی کردی شب جمعه همه رفتیم دریا کلی اونجا با ماسه ها بازی کردین و عکس انداختیم از اونجایی که دیگه نمیتونستیم شمارو کنترل کنیم لب دریا تصمیم گرفتیم شامو تو پارک بخوریم بخاطر امنیت بیشتر برای شما خیلی خوش گذشت شب خوبی بود بخصوص برای شما انقدر بازی کردین که لباساتون خیس عرق شده بود آخر شب دیگه هوا بارونی شده بود ما هم وسیله هارو جمع کردیم برگشتیم خونه از خستگی امیرو ارمیتا خوابیدن اما ت...
نویسنده :
مامان لیلا
14:16